لمس تن تو...
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
لمس تن تو...

روزی قلب زنی را لمس کردم

که همه ی مردم شهر

تن او را لمس کرده بودند!

زن از تمام آن ها گریخت

به آغوش من پناه آورد...

و من همان جا

در همان لحظه فهمیدم

فاصله ی بین رفتن و ماندن

گاهی در تفاوتِ لمس کردن است!



بخشی از کتاب «مکالمه ی غیر حضوری»

نویسنده: علیرضا اسفندیاری






مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید: برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:
بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .
شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:
نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: